کتاب چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟ نوشتهی اسپنسر جانسون است که یکی از پر فروش ترین کتابهای نیویورک تایمز شناخته میشود. این کتاب با روشی جدید به ما میآموزد چگونه در برابر تغییرات انعطاف پذیر و مقاوم باشیم و راه رسیدن به زندگی موفق را به ما نشان میدهد.
- دربارهی کتاب چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟
در ابتدای کتاب تعدادی از همکلاسیهای قدیمی را میبینیم که دور هم جمع شدهاند و دربارهی زندگی و کارشان صحبت میکنند، یکی از بچهها داستانی را برای دیگران تعریف میکند که معتقد است زندگیاش را تغییر داده، این داستان دربارهی دو موش و دو انسان است که در یک هزارتو قرارگرفتهاند و به دنبال پنیر میگردند. پنیر استعاره از آن چیزی است که شما میخواهید در زندگی داشته باشید مانند شغل خوب، ثروت، رابطهی عاشقانه، سلامتی و آرامش ذهنی. در این داستان شخصیتها با تغییر غیر منتظرهای روبه رو میشوند و یکی از آنها سرانجام موفق میشود از پس تغییر برآید و همهی تجربیاتش را روی دیوارهای هزارتو مینویسد.
- کتاب چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد، را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به کسانی که در آستانهی تغییر هستند و از آن میترسند و کسانی که سیر پیشرفت برایشان مهم است پیشنهاد میکنیم.
- دربارهی اسپنسر جانسون:
دکتر اسپنسر جانسون فیزیکدان و نویسندهی مشهور آمریکایی و یکی از محبوب ترین و بزرگترین نویسندههای جهان در حوزهی روانشناسی است. او با نوشتن کتابهایی همچون چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟ و مدیر یکدقیقهای معروف شد. جانسون به پادشاه تمثیل معروف بود زیرا او مسائل پیچیده و سخت را دریافت و آنها را به صورت راهکاری ساده بیان میکرد.
- بخشی از کتاب چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟
«ها» گفت: در اینجا به چیزی نمیرسی. من هم نمیرسیدم. ولی حالا فهمیدم وقت این است که پنیر جدیدی پیدا کنیم. «هم» با اعتراض گفت: ولی اگر بیرون ازاینجا پنیری پیدا نکنی چه؟ «ها» گفت: بیشتر احتمال دارد در اینجا پنیر پیدا کنم، یا در هزارتو؟ او تصویر را در ذهنش ترسیم کرد، خودش را در حال خوردن پنیر سوئیسی، نارنجی و پنیرهای آمریکایی و... دید، سپس با شنیدن صدای «هم» به خود آمد و گفت: «هم»، گاهی اوقات اوضاع تغییر میکند و مثل اول نمیماند، به نظر میرسد اینیکی از آن مواقع است. زندگی همین است. زندگی حرکت میکند و ما هم باید حرکت کنیم. «ها» برای رفتن آماده شد و خندهکنان گفت: حالا وقت رفتن به هزارتوست. «هم» چیزی نگفت. «ها» سنگی برداشت و روی دیوار شعر مهمی را برای «هم» نوشت تا دربارهی آن فکر کند. نوشته این بود:
اگر تغییر نکنی، از بین خواهی رفت.