کشیش ربِولا به دولورِس نزدیک شد. میتوانست در صورتش عصبانیت را ببیند، پس با لبخندی سعی کرد پدر روحانی را آرام کند.
- امیدورام پدر و پدرخوانده در راه باشند.
مادر گفت: «دیگه باید برسن»
امیدوار بود کشیش نپرسد که چرا دیر کردهاند. همه در جزیره مَدِیرا همه مانند خانوادهاش عاشق فوتبال نبودند.
خواهر دولورس به خواهرزاده یک ساله اش نگاه کرد و گفت: «کریستیانو صبر می کنه»
کشیش صدای زن را شنید، به بچه نگاهی کرد و گفت: «اسمش رو کریستیانو گذاشتید؟»
دولوروس گفت: «اسم کاملش کریستیانو رونالدوِ. رونالد به خاطر رونالد ریگان»
کشیش با تعجب پرسید: «رئیس جمهور امریکا؟»