زمانی که آگامبن نوجوان بود، ردپاهای فاجعۀ جنگ جهانی دوم، که هنگام وقوع آن او نوزادی بیش نبود، در میانۀ هیاهوی بیشرمانۀ رم عملاً گم شده بودند. سالهای بالیدن او با آن نوزایش فرهنگی و اقتصادی کمعمری مقارن میگردند که، در فاصلۀ بین فروپاشی رژیم فاشیستی در نیمۀ دهۀ ۱۹۴۰ و گسترش سیاست فاسد آن در نیمۀ دهۀ ۱۹۷۰، در این شهر رخ داد. از آنجا که پدر آگامبن گردانندهٔ یک سالن سینما بود، او در کودکی فیلمهای زیادی میدید، گاهی حتی روزی دو فیلم. اما کتابهای زیادی هم در خانۀ خانوادهٔ آگامبن پیدا میشد، که برخی از آنها آثار فلسفی بودند، و اینها نخستین آثار در آن فهرست مطالعۀ بلندبالایی بودند که بعدها تفکر بزرگسالی او را شکل داد. او جایی در آپارتمان کوچکش در ونیز، که از طریق راهپلۀ شیبداری میشد به آن رسید، نشسته بود که گفت مادرش پیش از مرگِ خود کاغذی را به او داد که از زمان هفت سالگی او آن را نگه داشته بود. «همهاش آنجا بود!» این را حیرتزده گفت. به ادعای آگامبن روی این برگه چکیدهای فشرده از تمام فلسفۀ بزرگسالی او بود. اما او دربارۀ محتوای آن سکوت اختیار کرد.