جامعهشناسی کلاسیک بیش از یک قرن مفهوم «نظام اجتماعی» را به مهمترین مولفۀ تحلیل جامعهشناختی بدل کرد و نقش کنشگران اجتماعی را به حاشیه برد، به نحوی که کنشگر تنها در پیوند با الزامات نظام و ایفای نقشهای اجتماعی معنا میشد. ساختارگرایی، کارکردگرایی، تکاملگرایی و نظریۀ گفتمان هر یک بارویکردی ایدئولوژیک امکان کنشگری اصیل را نفی و اینگونه وجود کنشگر را انکار کردند. تورن در این اثر از بازگشت کنشگر سخن میگوید و نظریۀ جدید «جامعهشناسی کنش» را ارائه میکند. جامعهشناسی کلاسیک برای مطالعۀ جامعۀ صنعتی طراحی شده بود، اما درک مناسبات جامعۀ پساصنعتی از گذر جامعهشناسی کنش ممکن میشود؛ نوعی جامعهشناسی که بیش از مطالعۀ نظم اجتماعی بر تغییر اجتماعی تمرکز دارد و مطالعۀ جنبشها را بر مطالعۀ ساختارها تقدم میبخشد. در این نظریۀ جدید مفاهیم «تاریخمندی»، «جنبش اجتماعی» و «سوژه» جایگزین مفاهیم «جامعه»، «تکامل» و «نقش» میشود و در کانون بازنمایی نوین از زندگی اجتماعی قرار میگیرد.