مخزنالاسرار منظومهای است حکمی ـ اخلاقی و تا حدودی عرفانی که قابل تقسیم بر سه بخش مشخّص است: بخش نخست که بیشتر حاوی مقدّمات سنّتی از قبیل توحید و مناجات، نعوت پیمبر اکرم، مدح ممدوح، بیان اهمیت و مقام این دفتر و امثال اینهاست؛ دوم بخشی که میتوان آن را عرفانی خواند، شامل توصیف دل و عوالم آن و بیان چگونگی خلوت و پرورش دل؛ سوم بیست مقاله که بیشترِ موضوعات آنها را امور اخلاقی و دینی تشکیل میدهد؛ مقالاتی کاملا مستقل از یکدیگر که خط فکریِ ویژهای را دنبال نمیکند و هر مقاله مذیّل به حکایتی در اثبات مطلب است.
مخزن ثمره تأمّلات و مکاشفات و درونبینیها و دلکاویهای نظامی و در تاریخ حکمت ذوقی و شعری ایران دومین نمونه عمده از آن چیزی است که در مورد سلف ارجمندش، حدیقه سنایی، شیوه «تحقیق»، یعنی آمیزهای از حکمت و عرفان و طرح و تبیین دقایق عرفان و اخلاق بر پایه تدبّر و ژرفنگری همراه با استدلال تمثیلی، خوانده شده است. مخزن با حدیقه پهلو میزد اگر برخی نشانههای نوراهی و خامکاری در آن نمیبود، و شکفتهتر از این میشد اگر شاعر با فروتنی راستینِ عارفانه از تنگنای پارهای جزماندیشیها و تعصّبات فرقهای فراتر میرفت و دماغ و دل را سبکروحانهتر در بلندای اندیشه آزاد و روح گشاده به جولان درمیآورد. بهگمان ما نظامی آنقدر که در عرصه بیان و تخیّل نوجو، گرمرو و بیپرواست، در اندیشههای حکمی و عرفانی چنین نیست و شاید بتوان گفت که سلسله دراز تأثّرات و اقتباسات از مخزن بیشتر از لحاظ شکل و شیوه بیان است تا محتوی اثر و آراء شاعر.
نظامی دارای روحیه شدید سختگیری است و به تناسب آن، لحنی سخت خطابی و آمرانه، تقریباً شبیه ناصرخسرو در اندرزهایش. پیداست که این ویژگی کمتر جایی برای تساهل و مدارا و شفقت عارفانه باقی میگذارد. این امر همراه با کمبود روح وحدتگرایی عارفانه متمایزکننده مطالب عرفانی مخزن از اشعار و منظومههای عارفانهای است که آسانگیری در امور فردی و رفق و نرمی در روابط اجتماعی از مهمترین پیامهای آنهاست. در این باب حق با استاد دکتر عبدالحسین زرّینکوب است که طریقه نظامی را «زهد عبوس» در برابر روح تساهل موجود در حدیقه خواندهاند. نظامی در هنگام سرایش مخزن جوان است و دعویدار، چنانکه بارها پیران عصر را به باد طعن میگیرد و آنان را نامنصف میخواند، و شاید همین جوانی و حضور او در میان پیران و نامداران عصر و محیط که کمتر به جوانی چون او بها و میدان عمل میدادهاند دلیل دعویگری و افراط جوانی چون اوست که با تکیه و تأکیدِ بیش از حد بر زهد و پرهیز (که معمولا سیره پیران و جاافتادگان است) میخواهد نشان دهد که اگر در این باره برتر از آنان نباشد، باری فروتر نیست. مطلب دیگر اینکه او در این منظومه بهکرّات و بهافراط عقل و تعقّل را میستاید و بر آن پای میفشارد، و همین نیز خلاف هنجارهای حکمت ذوقی و شعر عارفانه فارسی است، و آن زمینه مشهور و مرسومِ ستیز عقل با عشق و جانبداری از این یک چندان جایی در مخزن ندارد.
باری، این کتاب را بیشتر باید یک رشته اندرز و تعلیم اخلاقی به شمار آورد و شاید در مجموع بتوان گفت که اغلب محصول ذهن است تا ثمره دل، هرچند شاعر در پرورش دل و خلوت با درون داد سخن داده باشد، و جنبه متشرّعانه آن آشکارا غلبه دارد. همچنین در سنجشی کلّی با حدیقه و مثنوی و دیگر منظومههای مشهور تمثیلی، حکایات در آن کمتر و تبیین و توضیح بیشتر است. نیز در سنجش با حدیقه تعبیرات و مصطلحات عارفانه در آن بسیار کم است، و اساساً نظامی با مفاهیم و عوالمی چون رندی و قلندری و قلّاشی الفتی ندارد. نکته دیگر به گمان ما تضادّ علائق نظامی است، بدین معنی که بین جنبه تشرّع و اخلاقگراییِ موجود در مخزن با روح غناپردازی و بزمیسرایی او (که شوق به حیات و تحرّک و تنعّم و بهرهگیری از لذّات اینجهانی و علاقه به تجمّل در ایران عصر ساسانی در آن سخت آشکار است) تضادّی شگفتآور وجود دارد. به دیگر سخن، از سویی با گرایش شدید به پرهیز و ترسکاری و ترک تعلّق در مخزن و نیز برخی بخشهای سایر منظومهها روبرو میشویم، و از سوی دیگر آنهمه تأکید بر جلوههای جمال و جاذبههای اینجهانی را در منظومههای داستانیِ او نقطه مقابل آن مییابیم، و این تضادّی توجیهناپذیر و وفاقنایافتنی است زیرا جنبه اخیر در آثار او یکسره دنیوی است، آنچنانکه در اینجا دیگر پارهای توجیهات مرسوم از قبیل مجازی که پل حقیقت است به هیچ روی جایی ندارد. پیداست که شاعر راه مخزن را بعدها ادامه نمیدهد، هرچند در دیگر منظومهها تنها گاه و بیگاه و به صورت موضعی و گذرا رجوع به آن احوال و آراء دارد. به هر حال، آنچه بیشتر مایه شگفتی است این است که شاعری در جوانی پیروار عمل کند و پیرانهسر عشق جوانی به سر داشته باشد (در باب اقبالنامه به یکی از مصادیق بارز این تضادّ علائق خواهیم پرداخت.)
یکی از نکات برجسته در باب مخزن تأکید فراوان شاعر (بیش از دفترهای دیگر) بر ضرورت نوگرایی در بیان و بداعت سخن خود و بدعتهای خویش است. او در این مورد حتی از استعمال تعابیر تندی همچون لزوم قطع شاخ کهن بهمنظور رویاندن شاخ نو ابایی ندارد. دلیل این گرایش و رفتار را نیز باید در همان تخالف و تقابل او با محافل سنّتگرا و جوانستیز محیط او جستجو کرد.
مطلب دیگر بحث او در باب شعر و خاستگاه و جهتگیری و هنجار بایسته آن است، که طیّ آن بر پیروی کامل شعر از شرع، تا سرحدّ اینهمانی با آن، تأکید میکند. بنابراین، آراء نظامی را در باب شعر در این اثر میتوان از مقوله نظرگاه افلاطونی در همین باب و مغایر با دیدگاه مشهور به ارسطویی، که قائل به لزوم قطعیِ تبعیّتِ شعر از هرگونه نظام عقیدتیِ بیرون از آن نیست، دانست، هرچند نظامی بعدها، البته در عالم عمل، این عقیده را نقض کرده باشد.
در هر حال، مخزنالاسرار را، قطع نظر از هرگونه بحث و ارزیابی محتوایی، باید تجربهای جدید و ویژه و شاهکاری مسلّم در ادب پارسی از لحاظ شکل شعر و نحوه بیان شاعرانه دانست. جنب و جوش فراوان و خیل عظیمی از پیروان و مقلّدان که این منظومه در عالم شعر پارسی به راه انداخته، جز نشأتیافته از بوی خوش ِ تازگی و طراوتِ شکلی و بیانی نیست، گو اینکه همچون در مورد منظومههای عاشقانه و بزمی او هیچیک از پیروان، حتی بلندپایهترین ایشان، نتوانسته اثری شایان سنجش با آن پدید آورد. از این روی، نظامی همچون فردوسی و سعدی (با توجه به اینکه این سه تن بیشترین و فراگیرترین جنبش را در تاریخ سخن پارسی پس از خود پدید آوردند) خود نقطه اوج و ذروه تکامل در جنبشی که برانگیخت باقی ماند.
نظامی در همه امورِ شکلی، از جمله در مورد وزن و قالبْ، تجربهگری سخت جسور و بیپرواست و نمونهای از این بیپروایی را در باب وزن مخزن میتوان دید. در این خصوص سخنهای چندی گفته شده و از این میان برخی منتقدانْ وزن حاضر (زحاف مشهور بحر سریع) را، که از تندترین و شادترین ضرباهنگهای شعر فارسی است، متناسب با روح موضوعات و محتوای سنگین حکمی و اخلاقی آن ندانستهاند. به گمان این نگارنده، این نظر، اگرچه یکسره نادرست و نفیکردنی نیست، در حکمِ لحاظ کردنِ تنها یک اعتبار از اعتبارهای مختلفی است که میباید مجموعاً و بهگونهای جامع نگریسته شود، بدین معنی که در عین سنگینیِ برخی موضوعات کتاب، بسیاری از آنها نه تنها با آهنگ موجود ناسازگار نیست بلکه بهترین وزن موجود در تناسب با محتوی همین است. برای مثال، ابیات آغازین کتاب که درباره خلقت موجودات و توالی سریع مراحل آن است، دنباله آن، که شاعر از خالق خویش میخواهد که بهسرعت و پی در پی مخلوقات را به کتم عدم بازفرستد، بخش مربوط به معراج حضرت رسول اکرم و سرعت سیر حضرت، ابیات عارفانهای درباره دل و گردش و چرخش و فرارویِ رقصان و طربآمیز آن و... بهترین هیأت خود را در همین وزن چالاک و پر از تپش و پویش مییابد، و این مصداق همان اصل بنیادینِ تناسب صورت و معنی است. (در مورد جنبههای گوناگون ابتکارات شاعر به آرمانشهر زیبایی از همین قلم بنگرید.)