صدای گراز و لهله نفسهای یک آدم در حال فرار. در سیاهی میشنویم. به تدریج تصویر وضوح پیدا میکند. پوز یک گراز زشت. به سمت نگاه ما میآید. شاخه درخت. دستهای ابراهیم روی آن گره میخورد. پاهای ابراهیم سعی میکند خود را به هر زحمتی است از درختی بالا بکشد. گراز نزدیک و نزدیکتر میشود. لحظهای که بیم گرفتن پای ابراهیم توسط گراز میرود ابراهیم موفق میشود خود را از درخت بالا بکشد. گراز آن پایین. از عصبانیت خاک پای درخت با پوزه و پاها شخم میزند. ابراهیم از ترس یکی دو شاخه بالاتر میرود. از آن بالا به گراز نگاه میکند. صدای نفس نفس ابراهیم و گراز به هم گره خورده است. لحظهای بعد صدایی میشنود ابراهیم. سر برمیگرداند به سمت مسیر صدا. ماری از شاخههای بالا فس فس کنان به سمت ابراهیم در حرکت است.
ابراهیم میان دو حیوان مانده است. آن پایین گراز و این بالا مار. وحشت کرده است. عرق کرده. نگاه به مار. نگاه به گراز. نگاهش در مار میخشکد. مار در شاخه بالا، گردن راست میکند. به یک صدایی از طرف گراز ابراهیم نگاه میگرداند به سمت گراز. گراز سر میگیرد و میرود. هنوز زیاد دور نشده است که مار حالت حمله میگیرد. صدایش در اوج. نیشاش مرتب تکان میخورد. ابراهیم نمیتواند آب دهان خود را قورت دهد. به یکباره مار گردن خود کشیده میکند که نیش بزند، ابراهیم از آن بالا ناخواسته سقوط میکند. بدنش به شاخههای پایین برخورد کرده و زمین میافتد. درد و صدای ناله ابراهیم گراز را متوجه میکند. گراز لحظهای میایستد. سر برمیگرداند. ابراهیم هم سربلند میکند. یک لحظه از آن دور گراز و ابراهیم متوجه هم میشوند.
-بخشی از کتاب-