چند ماه از آن روز گذشته. آتش جنگ داخلی همچنان شعلهور است و خبرنگار خارجی، آلن لیتل، کاروان چهلهزارنفری غیرنظامیان را تماشا میکند که از جنگل بیرون میآیند. آنها چهلوهشت ساعت یکسره لخلخکنان از میان جنگل حرکت کردهاند تا از حملهای بگریزند.
میانشان مردی هشتادساله است. ظاهری مستأصل و ازپادرآمده دارد. مرد بهسمت لیتل میآید و سراغ همسرش را از او میگیرد. میگوید در این پیمایش طولانی از هم جدا شدهاند.
لیتل او را ندیده، اما مثل هر خبرنگار دیگری از مرد میپرسد مسلمان است یا کروات. سالها بعد، لیتل در برنامۀ درخشانی در بیبیسی میگوید پاسخ مرد هنوز هم پس از چند دهه او را شرمگین میکند.
پیرمرد گفت: «من نوازندهام.»