حیرا در کنار زن وکیل مینشیند. انگار مشکلی پیداکرده باشد.شقیقهاش درد میکند. لحظهای بعد رئیس شعبه حکم را میخواند. حیرا روی چهره او فوکوس میکند. سعی میکند از لبخوانی او متوجه کلامش باشد.
نگاه میکند به دوروبریها. به زن وکیل. زن وکیل سرش را پایین میاندازد. کمکم شقیقههای حیرا گرم میشود و قطره عرقی از صفر تا صد متولد و روی پیشانیاش سر میخورد. صورت حیرا گره میخورد به اتوبوس تصادف کرده ایوب.