تلهکابین راه افتاد و آخرین گروه گردشگران را در گرمای شفق با خود بالا برد. بر فراز خلیج، بالا و بالاتر رفت و کرانهٔ دریا زیر پایشان گستردهتر شد. هیدئو آکاشی اسکلههای دودگرفته را در شرق دید. کارگران جعبههای ماهی و شوینده و سختافزار را بار کامیون و روانهٔ شهر میکردند. ولع شهرهای ژاپن تمامی نداشت.
آکاشی نگاهی به همسرش انداخت. یومی چشمانش را بسته و لبهایش را پنهان کرده بود. آکاشی دستانش را در دست فشرد.
یومی آرام گفت: «از بلندی خوشم نمیآد.»
«میدونم. زود میرسیم بالا.»
دوروبرشان گردشگران از منظرهٔ زیر پا سر ذوق آمده بودند. نوعروسها جلوی دوربین ژست میگرفتند. متصدی تلهکابین دربارهٔ ارتفاع و شهر زیر پایشان بازارگرمی میکرد. آکاشی درست لحظهای که دست یومی را گرفت چشمش به زن افتاد.
با نخوندنش چیزی رو از دست نمیدین.
یکم زیادی ریتمش کند بود و تیغ سانسور هم که ....
جنایی های خیلی خیلی بهتری هست.
کیفیت ترجمه هم چنگی به دل نمیزد.
ولی اگه به ژاپن علاقمندید میتونه دلیل خوبی برای خوندن باشه.
5
خوشخوان 🪶
گیرا 🧲
کتاب واقعا خوبه. بخصوص جالبه که یک غیر ژاپنی در فضای ادبیات جنائی ژاپن کار کرده. ارزش اصلی اثر در همینه. خود معما، من رو یاد رمان آوریل سرخ میندازه.
4
خوشخوان 🪶
سرگرمکننده 🧩
گیرا 🧲
خیلی لذت بردم.
روند داستان یه مقدار کند هست اما جذابیت هاش باعث میشه خواننده با صبوری ادامه بده،البته علاقه بسیار زیاد من به ژاپن هم بی تاثیر نبود.