ندیده ام غزلی را به دلنوازی زلفت
چه کرده با دل سرگشته باز، بازی زلفت
در این سیاهی مطلق نشستهام که ببینم
هلال روی تو را در شب مجازی زلفت
تمام کهنهسواران سرزمین خیالم
شدند غرق تماشای یکهتازی زلفت
هنوز خیره به چشمت نگاه پرهیجانم
و اشک دیدهی من می چکد موازی زلفت
تمام عالم و آدم ندیده معجزهای را
به مهربانی چشمت، به جانگدازی زلفت