در آخرین شب تابستان، اما و پدرش که محیط بان است، تلفنی خبردار میشوند که باید یک خرگوش وحشی را از لای نردهها نجات بدهند.
ولی به جای خرگوش وحشی، با یک خرگوش کوچولوی دستآموز روبه رو می شوند. اما پدرش را متقاعد می کند که خرگوش را به خانه ببرند. روز بعد، اِمای کلاس پنجمی که قبلاً در خانه درس میخوانده است، قرار است برای اولین باربه مدرسه برود. او دلش می خواهد در مدرسه دوست پیدا کند، ولی هیچ چ یز طبق برنامه پیش نمیرود. روز اول مدرسه با پسری آشنا می شود که متفاوت است و از حیوانات می ترسد. آیا او همان دوست واقعیای است که اما دنبالش است؟
سرنوشت خرگوش چه می شود؟