در قسمت سوم "اکو"، مثل قسمت های قبل عشق به موسیقی و عشق به خانواده موج می زنه. یک داستان مملو از احساسات قشنگ و امید به زندگی، اون هم در شرایط سخت و بحران جنگ...با خوندن این داستان زیبا، هر لحظه از خودت رو جای قهرمان داستان، یعنی "آیوی" می ذاری، باهاش می خندی و گریه میکنی و از موسیقی لذت می بری."دنیا بدون موسیقی جای غمگینی خواهد بود.."
"آیوی لوپز" عاشق موسیقیه و استعداد بینظیری در نواختن سازدهنی داره. اون میتونه با صدای سازش همه رو مجذوب خودش کنه، اما مهاجرت به کالیفرنیا زندگی آیوی و خانواده ش رو عوض میک نه و درگیریها و سختی های زیادی رو متحمل میشن... یعنی سازدهنی جادویی این بار هم میتونه با قدرت اسرارآمیزش آیوی و خانواده ش رو نجات بده؟