پروفسور سایمون گفت: «شانس آوردهی.» و بعد با شمشیر سامورایی به من حمله کرد. شمشیرش با وجود قلابی بودن، همچنان ترسناک بود ـ چند سال پیش که دانشآموزی در کلاس قطع عضو شد، آکادمی استفاده از شمشیرهای واقعی را ممنوع کرد. تلاش کردم از خودم دفاع کنم؛ ولی به بیست ثانیه نکشیده روی زمین ولو شده بودم و پروفسور سایمون بالای سرم ایستاده و آماده بود با طحالم ششکباب درست کند. واقعاً خجالتآور بود، چون این اتفاق جلوی چشم همهی همکلاسیهایم افتاد. ب.ش.پ. در سالن کنفرانس بزرگی برگزار میشد. همکلاسیهایم در ردیفهای نیمدایرهای دورتادورم نشسته بودند و مرا تماشا میکردند درحالیکه زنی با چهار برابرِ سنِ من داشت ضربهفنیام میکرد. پروفسور سایمون اعلام کرد: «خجالتآوره. در بهترین حالت نمرهی D میگیری. اینجا کسی هست به آقای ریپلی نشون بده یه مأمور واقعی چطوری از خودش دفاع میکنه؟»