آنه روی یک میز مینشیند. گوشی تلفن را روی میز قرار میدهد. یک سیستم ارتباط داخلی روی میز کنفرانس قرار گرفته است. چندین فایل، یک نسخه خطی آزاد و چندین کتاب نیز روی میز قرار گرفتهاست. یک کیف دستی هم روی میز قرار دارد. کتی میایستد.
آنه: میخوای بشینی؟ حالت خوبه؟
کتی: نه. راحتم. ممنونم.
آنه: چکار میکردی؟
کتی: داشتم مطالعه میکردم. طبق معمول.
آنه: حالا چی یاد گرفتی؟
کتی: اونجوری که من فهمیدم...
آنه: ... صحیح.
کتی: امیدوارم یاد گرفته باشم که منطقی باشم. حداقلش اینه که در موردش مطالعه کردم. مهمترین چیز همینه.
آنه: مهمترین چیز.
کتی: بله.
آنه: یعنی منطق بالاتر از صبر و شکیباییه؟
-بخشی از کتاب-