کلمات... ابزاری برای خنداندن و گریاندن. ابزاری که میتوانند التیامبخش یا گزنده باشند. کلمات میتوانند امید یا تباهی خلق کنند. با استفاده از کلمات است که میتوانیم والاترین نیات خود را نشان دهیم و عمیقترین خواستههای خود را بیان کنیم.
بزرگترین رهبران و متفکران در طول تاریخ با استفاده از کلمات احساسات ملت را دگرگون ساختهاند، آنها را در اقداماتشان سهیم کرده و سرنوشتها را تعیین کردهاند. کلمات نه تنها احساسات، بلکه اعمال را خلق میکنند. زندگی ما ناشی از اعمال ماست. پاتریک هنری در برابر نمایندهها ایستاد و اعلام کرد: «من نمیدانم سایرین چه خواهند کرد، ولی تا آن جا که به من مربوط است، یا آزادی یا مرگ». توفانی که همین کلمات ساده به پا کرد، احساس تعهد پدران ما را بیدار کرد تا بتوانند استبدادی که آنها را برای مدتها سرکوب کرده بود از سرزمینشان بیرون برانند.
مردان دیروز با استفاده از کلماتی که سرنوشت نسلهای آینده را شکل میداد، امتیازات و امکاناتی را که من و شما امروز از آن بهرهمندیم، ایجاد کردند:
هنگامی که ملتی در طول تاریخ ناچار به گسستن پیوندهای سیاسی که آنها را به هم مرتبط ساخته میشوند...
همین کلماتی که به سادگی برای اعلام استقلال در کنار هم قرار گرفته است، مبدل به سلاحی برای دگرگونی یک ملت شد.
بدون شک، نفوذ کلمات، تنها محدود به ایالات متحده آمریکا نیست.
در جنگ جهانی دوم، زمانی که بقای انگلستان زیر سؤال رفته بود، سخنان یک مرد خواسته مردم انگلیس را عملی کرد. وینستون چرچیل استعداد خاصی در بازی با کلمات داشت. سخنان مشهور او خطاب به مردم انگلستان که از آنها خواسته بود تا وضعیت موجود را به «خوشترین ساعات زندگیشان» تبدیل سازند، به شهامتی فراتر از حد تصور منجر شد و تصور باطل هیتلر را درباره شکستناپذیر بودن ماشین جنگیش درهم شکست.
- از متن کتاب -