چندین سال قبل در مدرسه بازرگانی برای دختران دوره ارتقای شخصیت را تدریس میکردم. آنها در محدوده سنی هفده تا بیست سال بودند و خود را برای ورود به بازار کار و تجارت آماده میکردند. برای ارضای حس کنجکاوی خودم، پرسشنامهای تنظیم کردم و از آنها خواستم هر یک به تنهایی و بدون نوشتن نام خود، به سؤالات پاسخ دهند. یکی از سوالات آن پرسشنامه بدین صورت تنظیم شده بود: " آیا شما انتظار دارید در ۱۰ سال آینده ازدواج کنید؟"
پاسخ همه به این سؤال مثبت بود. در سؤال دیگر نوشته شده بود، اگر شما مجبور به انتخاب کار یا ازدواج باشید کدام یک را بر میگزینید؟ و این بار نیز تمامی دانشجویان پاسخ داده بودند: " ازدواج".
این پاسخ برای من بهعنوان یک معلم بسیار قابل توجه بود و از آن پس، به جای نگرانی برای موفقیت کاری آنها در آینده، این عقیده را به آنها القا کردم که ویژگیهای ارزشمند برای یک کارفرما، مشابه خصوصیاتی است که یک زن را تبدیل به همسری مطلوب و خوشایند میسازد.
بر این اساس که اکثر آنها ازدواج را بهعنوان اولین هدف خود مطرح کرده بودند در طول آن دوره روی این دیدگاه تمرکز کردم که همه زنان تمایل دارند پس از ازدواج خوشبخت شوند و شوهرشان در شغل خود به موفقیت برسد.
آیا میتوان برای رسیدن به این اهداف به خانمها اصولی را پیشنهاد کرد؟ من فکر میکنم بتوانم.
در طول برگزاری این دورهها برای زنان (که منظور ارتقای شخصیت، روابط انسانی و گفتوگوی مؤثر میباشد) با مشکلات و مسائل آنها در دوران مختلف زندگیشان مواجه شدم و تحت تاثیر این حقیقت قرار گرفتم که برخی از آنها میتوانند تنها با بکارگیری چند دستورالعمل ساده به شوهرشان در دستیابی به موفقیت کمک کنند.
در این کتاب سعی شده است که اصول اساسی بهصورت دستورالعملهایی قابل فهم و مفید برای تمام زنان ارایه شود. تا حد امکان راهکارها را همراه با وقایعی از زندگی افراد مورد تایید و سرشناس شرح دادهام که بسیاری از آنها، شاگردان کارنگی بودند و اسامی آنها در کتاب درج شده است. از اینکه به من اجازه دادند تا داستان زندگی خصوصیشان را بنویسم بسیار خرسندم و نیز شرکت مردان و زنان سرشناس و برجسته (که برخی از مدیران بازرگانی بودند) در مصاحبهها و اجازه بازگو کردن نقل قولهایشان، بسیار باعث شادمانی من است...