بالاخره فهمیدم بهترین دوستم، دِوین، چرا به صورتم مشت زد.
اولش فکر کردم بهخاطر این است که جانش را نجات دادم، اما ماجرا این نبود. مدتی با خودم گفتم نکند دلیلش این باشد که خشکم میزند، اما قضیه این هم نبود. حتی بهخاطر توییتر، نفرین خانوادهی وِلما، آن ماشین ظرفشویی مسخره، یا تیم بسکتبال گلدن استیت واریِرز هم نبود.
نهخیر.
قضیه همان معلقِ دولولِ مرگبار روی بارفیکس مدرسه بود.
-از متن کتاب-