گیلبرت فریاد زد: «برایم یک نامه آمده!» پاکت نامهی آبی را بالای سرش تکان داد و گفت: «میبینی؟ اسم من رویش است!»
پدر فهرست خریدش را گذاشت روی میز. نگاهی کرد و نوشتهی روی پاکت را حرف به حرف خواند: «گ، ی، ل، ب، ر، ت. درسته گیلبرت. برای توست. چه کسی آن را برایت فرستاده؟»