پنجاه سال از جنگ گذشته است. مراسم یادبود روز پیروزی در کرومارش پرایزر برگزار می شود. دوربین های تلویزیونی روی چهار زن متمرکز شده اند؛ چهار عروس جنگ که حالا پا به سن گذاشته اند. آنچه دوربین ها به نمایش می گذراند گرمای حضور آن هاست؛ دوربین ها قادر نیستند کینه ی نهفته در سینه ی این زنان را و انگیزه ی انتقامی که باعث شده پس از سال ها به آن دهکده بازگردند، به نمایش بگذارند.
با نزدیک شدن جنگ به انگلستان، زندگی در دهکده ی آرام کرومارش پرایزر شکل دیگری به خود می گیرد؛ پناهندگانی از لندن در خانه های محلی اسکان داده می شوند. حملات شبانه عادی می شود. جیره بندی آسایش را از همه سلب می کند. مردان عازم جبهه های جنگ می شوند و دیگر زنده برنمی گردند.
در این میان، جنگ زندگی پنج دختر جوان را به طرز نامانوسی به هم پیوند می زند. گرسنگی، بمباران، تهاجم نیروهای نازی و یک جاسوس که بین مردم دهکده زندگی می کند. از آنان زنان قدرتمندی می سازد که هر لحظه برای کمک به دیگری آماده اند.
آلیس آزبورن، دختر آرام و سر به زیر یک کشیش محلی باخبر می شود نامزدش قصد دارد با دختری آمریکایی به نام ایوانجلین فونتان ازدواج کند نه با او. این دختر آمریکایی و علت آمدنش به دهکده و قصدش از این ازدواج چیزی است که همه ی اهالی دهکده را کنجکاو کرده است. السی پیجن، دخترکی ژولیده و فقیر که امیدوار است با ترک لندن از چنگ فقر نیز بگریزد. تانی زیمان هم دختری یهودی است که فرار را از مدت ها قبل و از اروپا آغاز کرده. او که در انتظار تولد فرزندش است، روزهای سختی را پشت سر گذاشته است. آخرین دختر فرانسیس فالکون لی دختری جسور و بی پرواست که به امر پدر به آن دهکده پناه آورده است.
و حالا، پس از گذشت پنجاه سال، چهار تن از این پنج دختر به دهکده بازگشته اند…