فرهاد پس از سالها برای دیدار با خانوادهاش از لندن به ایران بازمیگردد اما بی خبر از نقشهی پدر و عمهی دیکتاتورش! نقشهای که ختم میشود به ازدواج اجباری فرهاد با دخترعمویش مهشید… روایت از عشقی ممنوع که بعدا با برملا شدن یک سری حقیقتها، آن عشق دیگر ممنوعه نیست...