کلر مشکلات بسیاری دارد. احساس میکند در زندگیاش در حال درجا زدن است و دوستانش همه در حال پیشرفتاند و او ثابت مانده. بچههای مدرسه او را اذیت میکنند. مخصوصاً پسری به نام رایدر که به نظر کلر اگر از همه بدتر نباشد، در بد بودن با بقیه بچهها رقابت دارد! در خانه کسی به حرفهایش گوش نمیدهد. همه چیز شبیه به یک شوخی شده است، تا اینکه اتفاقی رخ میدهد