مدادم را گذاشتم زمین. دهنم را باز کردم و انگشتم را کردم توی دهنم و دندانم را تکانتکان دادم.
این دندان خیلیوقت است که لق شده. ولی هرچی زور میزنم و سفت تکانتکانش میدهم، باز هم کنده نمیشود.
دندانم را گرفتم و یکخرده کشیدمش.
گفتم «اوووخ، دردم آمد! ای دندان کلهپوک استخوانی!»
مِی کلهاش را چرخاند و به من نگاه کرد....
-قسمتی از متن کتاب-