کرگدن آهنی کتابی متشکل از ۱۱ داستان کوتاه است. داستانهایی که علیرغم تنوع در فرم و قصهها غالباً آدمهایی تنها و تک افتاده را روایت میکنند. داستانها پرکشش بوده و مخاطبان خاص و عام را تا حدود زیادی اقناع میکند. برخی داستانها پیش از این در مطبوعات منتشر شده و مورد توجه قرار گرفته. از متن کتاب: نمیدانم چه کسی گفته و کجا خوانده یا شنیدهام که آدمها هرچه بیشتر در شغلشان فرومیروند بیشتر به آن شبیه میشوند. این حرف را باید طلا گرفت. شغل آدمها جنس و رنگ و بو دارد و میرود توی گوشت و پوست و روحشان. مثلاً همین احمدکالباس؛ هربار که به صورتش نگاه میکنم این حرف فیلسوفانه برایم معنادارتر میشود. احمدآقا از بس صبح تا شب بین رولهای انواع کالباس وول خورده و لبهی رولها را با چاقو باز کرده و گذاشته روی دستگاه کالباس بر و ورقه ورقه روی هم انداخته و وزن کردهشان و از بس که ورقههای بد بریده شده یا کهنه و خشک شده ی سرِ رول را خورده خودش شده شبیه کالباس. صورتش بیرنگ و کمخون است. مثل صورت مِیّت.