جادهی لسآنجلس درگیریهای آرتورو باندینی در آستانهی جوانی است؛ در خانهای با مادر و خواهری مذهبی. آرتورو مدام شغل عضو میکند و آواره میانِ جهانی ذهنی خود و آنچه دنیای بیرون بر او تحمیل میکند، در آستانهی فروپاشی قرار میگیرد؛ آرتورو اما آیندهای درخشان بهعنوان نویسنده برای خود ترسیم کرده. او به جاده میزند تا به لسآنجلس، شهر رویاهایش برود.
جان فانته این کتاب را در سال ۱۹۳۶ نوشت اما سالها پس از درگذشتش، در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. جادهی لسآنجلس نخستین اثرِ فانته است و سالهای سال پس از مرگش، با همین کتاب به فهرست معتبر بهترین کتاباولیهای ادبیات آمریکا وارد شد. جادهی لسآنجلس را در فقر نوشت، زمانی که هنوز سنگینی شهرت را بر گردهی خویش احساس نمیکرد، وقتی هنوز گرفتارِ گذرِ زمان نشده بود و ذهنِ پویا و نابش، خط و خشِ برنداشته بود.
آرتورو باندینی همچو خالقِ خود بیپروا و البته کمالگراست. او نوجوانی است که شهوتِ کشف دنیا و کشفشدن توسط دنیا را دارد. اصل و نسب ایتالیایی دارد، مثل فانته. فقیر است، مثل نوجوانیهای فانته. سرش پُر از ایدهها و آرزوهای بزرگ است، مثل فانته. آرتوروی سرکش مدام شغل عوض میکند، خودش را نویسندهای بنام جا میزند، عاشق میشود، شورش میکند و با مادر و خواهر خشکهمقدسش درگیر است. زبان تندوتیزی دارد که بیمهار است. او با زنانِ توی مجلهها ارتبط عاشقانه برقرار میکند و در فضای امنِ تنهایی خویش، با هر کدام از آنها قصهها میسازد.
جهانِ ادبی جان فانته تکاندهنده، شفاف، تغزلی و صادق است. او در بیشتر سالهای عمر فیلمنامههایی برای هالیوود نوشت و تنها پس از مرگ بود که رمانها و رمانهای کوتاهش نورِ روشنِ پذیرش و ستایش به خود دیدند. جادهی لسآنجلس استعارهای است از جادههایی که انتخاب میکنیم، جادههایی که در آن قدم میگذاریم و قدمهایی که زندگیمان میشوند.