خواندن رمانهای بلند موراکامی مثل غارنوردی است. از تونلهای باریک پایین میروی و به مغارههای زیرزمینی سرشار از ترکیببندیهای باشکوه صخرهسنگها میرسی ـ مکانهایی که محال مینمایند. خواندن داستانکوتاه موراکامی، برعکس، مثل بیداری از خواب و رؤیاست. در این داستانها تصاویرِ گریزان، آدمهایی از گذشته و موقعیتهایی رازگون وجود دارند ـ یکی چیز عجیبی گفته، یا اتفاقی خیالگون افتاده. قدم به دنیای او میگذاری و غیرواقعی را واقعی میپنداری و میپذیری تا بیدار شوی و از خودت بپرسی اینها دربارهی چی بود؟ خاطراتِ خواب فوراً تبخیر میشوند و تو را در حالت سردرگمی میگذارند.
من هم پس از خواندن اولشخص مفرد، مجموعهداستان جدید موراکامی، همین حال را داشتم.
بعضی از مردم تصور میکنند رؤیاها معنایی دارند و نشانه و نمادند. در بعضی فرهنگها رؤیاها دانش مهمی از جهان به دست میدهند که از راه دیگری میسر نیست ـ دانشی دربارهی آینده.