آیا میتوان در چند ساعت تمام اشتباهات زندگی را جبران کرد؟
یک روز صبح، اِتْهان کارت دعوت عروسی سلین را دریافت کرد، دختری که دوست میداشت و او را ترک کرد تا خودش را وقف هدفش کند. تصمیمی که امروز از آن بهشدت پشیم ان است چراکه ثروتمند و مشهور شده اما به طرز وحشتناکی تنهاست.
ناگهان از مراسم ازدواج اطلاع مییابد و به ذهنش میرسد که دوباره این زن را به دست بیاورد. چندین ساعت تا مراسم ازدواج مانده، چندین ساعتِ دیوانهوار و سراسر رازآلود، که در آن ناشناسی او را هدف قرار میدهد.
درحالیکه موضوعی باورنکردنی رخ میدهد: روز برای او شروع میشود، اما سرنوشت به او اجازه میدهد این ساعتهای سرنوشتساز را دوباره زندگی کند.
آیا این بار موفق میشود از شانس زندگیاش بهره ببرد؟