و ما را ای تاریخ، چون لاشهی سگان و گربگان
در برکهها و مردابها میدیدند
حرفهای ما را میاندوختند و تفهای خود را بر سر ما میبارانیدند
لعنتشان چون سیلابی بهسوی ما جاری میگشت، در آن زمان
که اثری از ما مییافتند
ای تاریخ، ما حرفهای آنها را میگفتیم- کارهای آنها را نشان
میدادیم
دستها و قلبهای آنها را متحرک میساختیم- زانوانِ آنها را نیرو
میبخشیدیم
ای تاریخ، ما را بهیاد داشته باش
زمانی چون دیوانهای که عقل و زبان را فراموش کند، زیستیم
ای تاریخ، اما حرکاتِ دستها و چشمهامان همهچیز را
بازگو میکرد
دیوانهمان میخواندند- و چون مسیح- دندانها و صورتمان را
میشکستند
سقراط را بهیاد میآورم ای تاریخ و فرزندِ اسماعیل را
آیا بهزنجیر کشیدن گروهی بهنامِ دیوانه، نشانهی عقل گروهی دیگر
است؟
ای تاریخ، ما دردهامان در درون، خانه داشت و کسی را
آگاهی بدان نبود
ای تاریخ، ما را بهیاد داشته باش
بیستودو سال عمر نوح بود و زندگیِ ایوب
با بیستودو سمِّ کشندهتر از سمِّ کبرا ای تاریخ
میدانستیم پیشانیِ مرگ را برای زندگیِ ابدی خواهیم بوسید.
ای تاریخ، زندگی هزاران مرگ است و مرگ یک مرگ
پس از افقهای خونین- چون امواجِ سرگردان
سوی صخرههای تاریکِ سکون و سکوت روان گشتیم
ای تاریخ، ما را بهیاد داشته باش
ای تاریخ، فدور میخائیلویچ را بهیاد بیاور و ما را نیز
ما هم قلبمان از سونیاها و راسکولینکوفها مشبّک میشد
ما هم دنیای شکنجه را با آدمیانش شناختیم
ما هم پترزبورگها و دیوانگانِ مارداسوف را دیدیم
ما هم دیدیم ابلهها و ملعونها را
عشقها و ننگها را که در گودالها فرومیریختند
ای تاریخ، ما را بهیاد داشته باش
ای تاریخ، ما را بهیاد داشته باش، ما آگاممنون را بهیاد داشتیم
و هزاران ایفیژنی را چون میوههای ستارگان
قربانیِ خدای شعر کردیم
هبه ای تاریخ، روزگارِ توفانیِ جوانی و شعرمان را
تا ابدیت بهیاد خواهد داشت
و تا ابدیت خواهند دانست ما در رقص مردیم و یادگارمان
چند پرِ کهنه و میلههای پوسیدهی قفس
و بانگهایی است که در خرابهی زمان کشیدیم
و تا ابدیت این نالهها، چون علفها- بر بام لحظات
خواهند لرزید
ای تاریخ، ما را بهیاد داشته باش