مامان گیج و مبهوت همینطور آنجا ایستاده و ظرف آب کینگستون را زیر شیر گرفته. بعد شیر را میبندد و میگوید: «الیسا، برو بابات رو صدا کن.»
بابا از وقتی که یکتنه آشپزخانهمان را بازسازی کرد، هوا بَرَش داشت که حسابی در لولهکشی و برقکاری مهارت دارد. همیشه میگفت: وقتی آدم میتونه خودش کاری رو انجام بده، چرا پیمانکار بیاره که پول خون باباش رو از آدم میگیره؟ بعد دست به کار شد و تعمیرات را شروع کرد. از آن به بعد، لولهکشی و سیمکشیمان همیشه ایراد داشت.