آیا دو کودک قادر خواهند بود به تنهایی از کره ی شمالی فرار کنند؟
کره ی شمالی، دسامبر ۱۹۵۰
سورای دوازده ساله و خانواده اش مجبورند برای زنده ماندن، قوانین سخت گیرانه ای را رعایت کنند؛ سفر بدون مجوز ممنوع. انتقاد از دولت ممنوع. غیبت و عدم حضور در جلسات حزب ممنوع. شعارها را پشت هم تکرار کنید. به همسایه هایتان اعتماد نکنید. افکار و نظرات شخصی خود را ابراز نکنید. شما زیرنظر هستید.
اما جنگ در راه است؛ جنگ میان کره ی شمالی و جنوبی، میان شوروی و آمریکا. جنگ هرج و مرج می آفریند و این بهترین فرصت برای فرار است. نقشه ساده و روشن است: سورا و خانواده اش باید فاصله ی صدها کیلومتری میان روستای کوهستانی کوچکشان تا شهر بوسان کره ی جنوبی را پای پیاده طی کنند. تنها کاری که باید بکنند این است که از بمب ها، سرمازدگی، مرزبانان و سربازان دشمن دوری کنند.
اما اوضاع آن طور که می خواهند پیش نمی رود؛ دود و آتش یکی از بمباران ها همه چیز را تغییر می دهد. حالا سورا و برادر کوچکش، یانگ سو، باید تنهایی به بوسان بروند. دخترکی دوازده ساله و برادر هشت ساله اش که باید از سرمای زمستان و حدود پانصد کیلومتر منطقه ی جنگی جان سالم به در ببرند.
واقعا یکی از بهترین کتاب ها بود طوری ادم را محو خودش میکرد انگار که تمام استرس ها بی عدالتی ها و غم ها را احساس میکرد اگر شخصیت ها ناراحتی احساس میکردند تو با آنها ناراحت میشدی اگر شاد میشدند تو هم شاد میشدی در مجموع فوقا لعاده بود
5
حالخوبکن ✨
انگیزهبخش 🚀
آرامشبخش 🌱
خوشخوان 🪶
سرگرمکننده 🧩
تلخ ☕️
خیلی خوب بود و آدم محو داستان و اتفاقات می شد و رنج و سختی یه دختر همسن خودمو خوب بیان می کنه
5
این کتاب فوق العاده خوب بود و من واقعا ازش لذت بردم من در این کتاب غرق شده بودم عالی عالییی