عروسکی که دههها قبل رها شده بود، اکنون روی سنگها افتاده است. مژههایش هم، درست مانند رنگ گونههایش، محو شده است. حیوانات پوست چینیاش را گاز گرفتهاند. به نظر میرسد ماتومبهوت همهچیز را با همان سوراخهای خالی چشمش میپاید و در سرش ثبت میکند؛ سری که قسمتهایی از آن در معرض نمکهای دریایی خورده شده است.
بعد از همۀ آن اتفاقاتی که روی داد، عروسک همچنان آنجاست؛ شاهدی مرده که هزارانهزار خرچنگ او را احاطه کردهاند. خرچنگها روی شنهای سرتاسر ساحل پخش شدهاند و از سروکلۀ هم بالا میروند. مدام از پناه نیمتنۀ بیدستوپا و سر بیمویش بیرون را میپایند، از سوراخهای برجامانده از دستها به بیرون سرک میکشند و در میان رانهای شکستهاش پنهان میشوند...
-قسمتی از متن کتاب-