حتماً هنوز در راهست
آن اتفاق ساده که یک روز
پشت اناری قرمز میافتد
و ناگزیر تا حالا
شکلِ عجیبی به خود گرفته
از بس که زیر درخت سیب و پشت شاخهی انگور و
در کنار تو
با این حساب
اصلاً به فکر پس زدن رنگهای مانده بر اشیا
و پردهی کشیده بر انگور و
سیب و
انار نباش!
حتماً هنوز ـ
تازه کسی چه میداند
شاید همین فردا
از خانهی روبهکوچه که طی میکنی
آن راه مقرر را
در ابرها که سرزده میآیند
در چترها که غالباً از روی احتیاط
در پاکتی که روی میز ادارهست ـ
اما سوای اینهمه حدس و گمان
چیزی که میگریزد دائم
از حلقهای به حلقهی دیگر
چیزی که پیش از اینها نیز
سیگار تا به سیگار
دهبار / دستِ کم
پشتِ اناری قرمز اتفاق نیفتاده است.
تا این دقیقه بهناچار
شکل عجیبی به خود گرفته
از بس که بیتو با تو در کنار تو
دور از تو
زیر درخت سیب و چه بگویم؟
در عینحال وَ با یک حساب ساده
امروز برگِ آخر تقویم تو نیست
حداقل سیصد و شصت و سه چار مرتبهی دیگر
حبهی قندی
آفتاب عالمتابی
در ته فنجانِ تو حل میشود
با قاشق لجوج چایخوری.
پس با خیال راحت
شب در خیالهای مهآلود چرخی بزن
و روز در چترهای خیس
و آن اتفاقِ ساده که چیزیست
چیزی که ما نمیشنویم
ما نمیبینیم
یک روز عصر
تا که ورق میزنی در آینه
تهماندهی تقویم را
در بادها که سرزده میآیند
در برگها که یکشبه
در برفها که یکسره ـ