- در بخشهایی از این خلاصه کتاب صوت خواهید شنید:
ماری درِسلر بازیگر قدیمی سینمای هالیوود که موفق به دریافت جایزه اسکار شد، جمله معروفی دارد. او زمانی گفته بود اگر مورچهها در این حد کارگران پرکاری هستند، چطور برای این همه گشتوگذار وقت کافی دارند؟ این جمله چندان هم فلسفی و مبهم نیست، چرا که در قیاس با زندگی انسانها میتوان نکات آموزندهای از آن آموخت. کمبود وقت و فهرست شلوغ کارهایی که باید انجام دهیم، یکی از ویژگیهای دنیای مدرن امروزی است.
مفهوم کمبود آنچنان در زندگی ما رخنه کرده که برای رفع اتهام از خود بابت کمکاریها و ناتوانیهایمان، همیشه فقدان زمان و پول کافی را بهانه میکنیم. گاهی اوقات تصور میکنیم که اگر بهجای ۲۴ ساعت در روز، یکی دو ساعت وقت بیشتری در اختیار داشتیم، از عهده سختترین و پیچیدهترین کارها هم برمیآمدیم.
سندهیل مولاینیتن نویسندهی این کتاب، با ذکر یک خاطره در آغاز کتاب به این دسته از افراد پاسخ جالبی میدهد. یکی از رستورانهای محبوب مولاینیتین غذایی را در منوی خود داشت که آوازه عطر و طعم بینظیر آن به گوش همگان رسیده بود. سرآشپز رستوران که کالین نام داشت، غذایی گیاهی با ترکیب بروکلی، توفوی برشته به همراه آب پرتقال سرو میکرد که در فهرست غذاها جزو پرطرفدارترینها محسوب میشد.
بعد از صرف غذا در آن رستوران، مولاینیتین متوجه شد که کالین در برنامه «سرآشپز آهنی» شرکت کرده است. در این برنامه سرآشپزها میبایست در کمترین زمان ممکن با یکسری ترکیبات غذایی که داوران در اختیار آنها قرار میدادند، دست به خلاقیت میزدند. یکی از این ترکیبات، کلم بروکلی بود. مولاینیتین دیگر کاملاً مطمئن شده بود که کالین با همان غذایی که هفته گذشته در رستورانش آن را سفارش داده، همهی داوران را متعجب خواهد کرد. او با خود فکر کرد کالین باید خیلی خوششانس باشد که در ترکیب پیشنهادی داوران کلم بروکلی جای داشته است؛ اما نویسندهی کتاب درست حدس نمیزد! آن برنامه یک سال قبل فیلمبرداری شده بود و در آن زمان کالین هنوز غذای ویژه خود را ابداع نکرده بود. وقتی زمان شرکتکنندگان به پایان رسید، کالین ظرف غذایی را که آماده کرده بود، جلوی دوربین قرار داد؛ آن غذا چیزی نبود جز همان توفوی برشته که در حال حاضر در منوی رستوران وجود داشت.
نویسنده پی برد که کمبود وقت سبب شده کالین بتواند در کمترین زمان، موفق به خلق غذایی جدید شود، اما این اتفاق فقط یک خوششانسی نبود. کالین سالها تجربه داشت و آن همه تجربه و کار سخت بر اثر عاملی به نام کمبود زمان، باعث ظهور یک نوآوری در او شده بود.
اثر کمیابی در زندگی ما به حدی میتواند مفید واقع شود که تاکنون تصور آن را هم نکردهایم. این مفهوم در اولین نگاه، داستان خرگوش و لاکپشت را به خاطر میآورد و تأکیدی بر این قضیه است که کمبودها همیشه نقص به شمار نمیروند.
وقتی برای یک سخنرانی آماده میشوید و زمان کافی ندارید یا وقتی به موعد پرداخت بدهیتان نزدیک میشوید، اثر کمیابی شما را به تکاپو انداخته و راهحلهای خلاقانهای در اختیارتان قرار میدهد. در واقع کمیابی میتواند ما را کارآمدتر کرده و توجهِ ما را بر امکاناتی که داریم، متمرکز کند.
در عین حال، تمرکز بر روی کمیابی باعث بدتر شدن شرایط نیز خواهد شد؛ به گونهای که توجهتان را از موضوع اصلی منحرف میکند. در این کتاب به تأثیرات منفی و مثبت کمیابی و اینکه باید چه رویکردی در قبال آن داشته باشیم، خواهیم پرداخت.
عنوانش جذابه و آدم فکر میکنه قراره یه سری اطلاعات خیلی خفن بدست بیاره! اما اگر مثل من فکر میکنید با گوش کردن این کتاب احتمالا زیاد راضی نمیشید. یه سری اطلاعات خوب اما پیشپا افتاده میده. یه جورایی حس میکنم عنوانش برای محتواش زیادی پر طمطراقه!
1
توی نمونه صوتی کتاب یه اشتباه خیلی مهم هست بجای اثر کمیابی میگه اثری کمیاب ، این معنی رو عوض میکنه متاسفانه نویسنده از کمیابی درکی نداشته فقط ترجمه کرده