روم همیشه شهر پرسروصدایی بوده است- فکر کنم در حد سروصدای ساختمانسازی در نیویورک- اما جایی که سنکا زندگی میکرد ملغمهی کرکنندهای از صداهای ناهنجار بود. ورزشکارها زیر خانهاش، در سالن ورزشی، مشغول تمرین بودند و وزنههای سنگین میزدند، ماساژورها کمر پیرمردهای چاق را ماساژ میدادند، شناگرها در آب قیلوقال و شالاپوشلوپ راه انداخته بودند. جلوی ورودی ساختمان، دستگیری یک جیببرْ معرکهای به پا کرده بود، گاریها روی سطح سنگفرش خیابان تلقوتلوق میکردند، نجارها در مغازههایشان چکشکاری میکردند، دستفروشها با دادوهوار به دنبال جلب توجه نگاه رهگذران به بساطشان بودند، کودکان میخندیدند و بازی میکردند و سگها وق میزدند.