جینی، راوی نوجوان داستان، به بیماری اوتیسم مبتلاست. گلوریا، مادر جینی، با او رابطهی خوبی ندارد و شرایط و بیماری او را درک نمیکند و کتکش میزند. جینی یک خواهر نوزاد دارد که خالهکاترین گفته او عروسک جینی است و هیچوقت بزرگ نمیشود. جینی حرف خاله کاترین را باور کرده و قول داده مراقب عروسکش باشد.
یک شب پلیس و مددکاران از راه میرسند و مادر جینی را دستگیر میکنند. جینی از ترس، عروسکش را توی چمدان میگذارد و زیر تخت پنهانش می کند. مددکاران جینی را با خود می برند و او را از گلوریا دور میکنند.
پس از آن، جینی از خانه ای به خانه ی دیگر فرستاده میشود، اما همیشه دنبال راهی است که بفهمد چه اتفاقی برای عروسکش افتاده!
خیلی لذت بخش و دلنشین بود... شاید این داستان یکم طولانی باشه اما به نظرم شخصیت جینی خواستار این فراز و نشیب ها بود تا بلکه ما بهتر درکش کنیم و کتاب به خوبی خواننده را جذب کرده بود طوری که من کتاب را دو روزه تمام کردم!
پیشنهاد میکنم حتما بخونین...
5
داستان جینی واقعا تکان دهنده است. خیلی خیلی توصیه میکنم بخونیدش!