رییت همستربون بعد از ماجراجوییهایی که در کتاب اول با مامفری برای باطل کردن نفرین داشت، به قلعه برمیگردد اما دیگر قدرت شکستناپذیریاش را از دست داده است و دیگر نمیتواند سراغ کارهای عجیب و غریب برود. هرییت دوست نداشت کارهای معمولی مثل بقیه حیوانها انجام بدهد اما افسوس که نیروی شکستناپذیریاش را از دست داده بود.
اما هرییت طاقت نمیآورد و با مامفری از قلعه بیرون می رود. آنها با یک پیر پری مواجه می شوند. پیرپری داستان ۱۲ شاهزادهی جادو شده را برایشان تعریف می کند. شاهزادههایی که مجبورند هر شب تا صبح دیوانهوار برقصند. این جادو را تا به حال هیچکس نتوانسته باطل کند.