در این کتاب، کودکِ داستان، نمادی از انسان در راه مانده است که با سرطان و روزهای رو به نابودی، دست و پنجه نرم می کند و بیشتر از دوازده روز تا پایان عمرش زمان ندارد. نویسنده ما را با چالش برخورد با فرصت کوتاه از یک زندگی تازه شروع شده و نوپا روبرو می کند. او تلاش می کند به مخاطب مسیر طولانی زندگی کردن را با شیوه درست اندیشیدن بیاموزد. «مامی رز» پرستاری با لباس صورتی عهده دار عبور دادن انسان کودک از یک بحران حتمی است. او سعی می کند عمر دوازده روزه ی بیمارش را به کیفیتی برابر 120 سال برساند.
این داستان با نوشتن نامه های کودک بیمار به خدا ادامه می یابد و پرستارصورتی ما فلسفه را مثل یک رایحه در مشام و ذهن کودک جاری میکند. او سعی میکند ذهن کودک را وسعت بیشتری داده و گذر زمان را تحت سیطره ی نیروی فکری قرار دهد. نمادگرایی کتاب را می توان از نام کتاب که شامل صفاتی از دو شخصیت داستان است حدس زد.