مخلص شما هنک، سگِ گاوچران. وقتی کسی به اندازهی من توی کارهای حقوقی و نظامی باشد، دیگر بهسختی میتواند یاغی یا فراری شود.
اما به سرتان قسمِ، این اتفاقی بود که در ماه ژوئن، همان سالی که اتفاق افتاد، رخ داد - فکر کنم پارسال بود. اما مسلماً اتفاق افتاد.
اول هر چه را که مهمتر و مقدمتر است تعریف میکنم، چون سابقهی امنیتی ثابت کرده باید همین کار را کرد. کار من در بهترین شرایط هم بیاجرومزد است، اصلاً چه شد که حرف پول به میان آمد؟
البته پول مسئلهی مهمی است، اما انگار میخواستم چیز دیگری را تعریف کنم. صبر کنید الآن یادم میآید. این روزها هوا خوب شده، مگر نه؟ چند روز پیش اول صبح رگبار تندی آمد.
راجعبه چه کوفتی میخواستم حرف بزنم؟ خیلی کلافه میشوم وقتی... آه، بله. قضیهی یاغی و فراری شدن.
بله، داشتم میگفتم. شاید این هم یکی از داستانهای جذاب من بشود، پس دست نگه دارید.