سو من سه در ادامه داستان های #از_کدام_سو و #هوای_من است. این سهگانه درباره رابطه گروهی از نوجوانان مدرسه با معلمشان و چالشهای اعتقادی و فرهنگی است که برای آنان پیش میآید و تلاش میکنند پی به حقیقت زندگی ببرند.
کتاب سو من سه؛ شاهنشین این سه جلد است و کلید تمام گرههای شخصیت اصلی داستان را در دست دار و شاید برای خیلیها آغاز حرکت بشود و ریزگردهای معلق مانده در ذهنشان را با بارانی لطیف و بهاری بشورد و ببرد!
در قسمتی از متن داستان سو من سه میخوانید:
نتوانستم چیزی بگویم. گاهی ما کارهایی میکنیم که حتی نمی توانیم برای پدرمان هم بگوییم. سرگردان شدهام و باید با یکی حرف بزنم اما با چه کسی؟ پدرم؟ نه من بد فاصله گرفته بودم. همین فاصله زیادی تا خاکستر شدن مرا جلو برده بود. مهدوی؟ مهدوی یک حس امنیت داشت. میدانستم کنارش خطا هم بکنم سرزنشم نخواهد کرد. فرمول مرمول داشت یا نه! نمیفهمیدم. اما جذابیت خاصی داشت. یک سری امواج مثبت که فقط از او تشعشع می شد و به همه میرسید. خراب حال خوبش بود جواد. بعد هم معتادش شد آرشام.
گندیده اگر میرفتند مدرسه فرآوری شده می آمدند بیرون! آدم همیشه باید در صندوق اسرارش یک عتیقه داشته باشد. یک زیر خاکی. تا وقتی ورشکسته شد وقتی بیچاره و درمانده شد، برود خاکی که به سرش ریخته را کنار بزند و پناه ببرد به آن چه که سرمایه و امیدش میشود. هر چند آدم معمولیتر از مهدوی ندیده بودم.
اما خب مهدوی بود دیگر تشعشع داشت. میخواهم با درباره خودم و علی رضا حرف بزنم.
اما …
نمیدانم چرا خفه می شوم … خفه هم میمانم …