روزی روزگاری کشوری بود که در آن زندانهایی مخصوص کودکان بنا کرده بودند. در این کشور برای تبدیل بچهها به بزرگسالانی درستکار، یعنی آدمهایی که به بیراهه نروند، راهی نمیشناختند جز منع، طرد، محرومیت، زندان و خیلی کارهای دیگر که فقط در چهاردیواریها ممکن است.
خوشبختانه بعدها مردم این زندانها را تعطیل کردند، دیوارها را خراب کردند و قول دادند دیگر از این مکانهای وحشتناک نسازند؛ که بچهها در آنها نه میتوانستند بخندند و نه گریه سر دهند. ولی از آنجایی که مردم این کشور به پیوند گذشته با زمان حال باور داشتند، دروازۀ ورودی آن مکان را باقی گذ اشتند تا خاطره و یادبودی باشد برای کسانی که به چنین میراثی علاقه دارند، آنهایی که به ارواح و داستانهای جاودانه اعتقاد دارند...