من دارم میروم پایین یا چهارپایههای این بار دارند کوتاه میشوند؟ نکند دارم آب میروم؟! هشتادوچهار سال سن این بلا را سر آدم میآورد. تازه گوشها را هم از مو پر میکند.
الان در آمریکا ساعت چند است، پسر؟ یک؟ دو؟ لابد در دفتر خنکت نشستهای، سرت را کردهای توی لپتاپ و تقتق داری تایپ میکنی. البته شاید هم در خانهای، به آن مبل راحتی توی ایوان که دستهاش لق میزند، تکیه دادهای و مقالۀ چاپشدهات را در آن روزنامهای که برایشان کار میکنی میخوانی. اسمش چه بود؟... خدایا، الان یادم نمیآید! اما میتوانم تصورت کنم که چشمهایت را بانگرانی روی سطرهای روزنامه میگردانی و باوجود آدام و کاتریونا که خانه را روی سرشان گذاشتهاند، سعی میکنی حواست پرت نشود.