دوران عجیبی است. همهی ما درگیر گرفتاریهای خودساخته در زندگی شدهایم. گویی که در یک دور نامعلوم، مشغول گذران عمر هستیم. در این دوران و برای بسیاری از مردم، پول هدف زندگی شده است! گویی که نمیدانند برای چه چیزی خلق شدهاند و چه باید بکنند.
حال با این شرایطی که توصیف شد، بیایید کمی به عقب برگردیم. به روزگاری که زندگی مردم مثل حالا نبود، اینقدر غرق در تجملات و رفاه نبودیم، زندگیها رنگ و بوی دیگری داشت.
از آن زمان خیلی هم نگذشته، حدود سه چهار دههی قبل را میگویم. زمانی که بحران جنگ بر سر مردم سایه افکنده بود.
همهی عالم دست به دست هم داده بودند تا کشور اهل بیت را به زانو درآورند. آن روزها را که یادمان هست؟ در آن شرایط چقدر به خدا نزدیکتر بودیم. چقدر معنویتر بودیم. چقدر مشکلات اخلاقی ما کمتر بود.
مردم ما با هم بودند. مشکلات را تحمل میکردند و نمیگذاشتند به ایمان و اعتقاداتشان لطمه وارد شود.
حالا میخواهیم بار دیگر به آن دوران برگردیم. عدهای از خوبان این امت، در آخرین وداع خود با خانواده و دوستان، مطالبی را نگاشتند که میتواند چراغ راه آیندهی ما باشد.
آری، آخرین نامهی این خوبان، نامههایی از جنس نور بود. آنها در کنار دروازهی بهشت، راه را میدیدند و من و شما و همهی نسلهای آینده را سفارش میکردند که راه را چگونه طی کنیم.
آخرین نامهی این خوبان، چراغ راهنماست. مشعلی است که بیراهه را از مسیر الهی مشخص میکند. تا در ادامهی راه دچار خطا نشویم.
آخرین نامه عباراتی است خواندنی از آنها که رفتند تا ایمان ما نرود، رفتند تا ناموس ما بر باد نرود. رفتند تا آینده و اسلام و ایران بماند.
حال با این مقدمه به سراغ آخرین نامههای شهدا میرویم. خوشحالیم از اینکه این مجموعه با نامهای از آقا علی ابن موسیالرضا آغاز میشود و با نامهای از امام زمان خاتمه مییابد.