کتاب روزگار سخت رمانی اثر نویسنده مشهور پرویی، ماریو بارگاس یوسا است. این داستان به مداخله ایالات متحده آمریکا در گواتمالا و مشکلات سر راه دولت خاکوبو آربنز در سالهای نیمه قرن بیستم میپردازد. این کتاب را که به عنوان نقطه اوج دوباره آثار یوسا میدانند، با ترجمه مهدی سرائی از روی متن اسپانیایی میخوانید. درباره کتاب روزگار سخت روزگار سخت جدیدترین رمان ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی، است. این کتاب در اکتبر ۲۰۱۹ به زبان اسپانیایی منتشر شده است و ترجمه آن نیز از روی متن اسپانیایی انجام گرفته است. یوسا در این کتاب به مداخله ایالات متحده آمریکا در گواتمالا و مشکلات سر راه دولت خاکوبو آربنز در سالهای نیمه قرن بیستم میپردازد. او به عنوان رییسجمهوری باور داشت با ترویج دموکراسی و سرمایهداری آمریکایی در کشورش، میتواند گواتمالا را به مدلی برای پیشرفت دیگر کشورهای آمریکای لاتین تبدیل کند. این رویای او به حقیقت نپیوست و در این مسیر ایالات متحده نقشههای دیگری برای او داشت... برخی منتقدان معتقدند که یوسا از سال ۲۰۰۲ به این سو یعنی پس از انتشار رمان «سور بز»، در سراشیب عمر نویسندگی قرار گرفته بود. اما او دوباره موفق شد با نوشتن روزگار سخت به دوران اوج برگردد. در انتهای کتاب نیز مصاحبهای از نویسنده با روزنامه الپاییس موجود است که در آن او از صفر تا صد شکلگیری این رمان و نگارش آن صحبت کرده است. کتاب روزگار سخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم علاقهمندان به آثار یوسا را به خواندن کتاب روزگار سخت دعوت میکنیم. درباره ماریو بارگاس یوسا خورخه ماریو پدرو وارگاس یوسا در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در شهر آریکوپیا کشور پرو در یک خانواده معمولی به دنیا آمد. او نویسنده، سیاستمدار و روزنامهنگار است. در ایران این نویسنده با نام ماریو بارگاس یوسا شناخته میشود. او یکی از پر افتخارترین و مشهورتری نویسندگان آمریکاس جنوبی است. جایزه همینگوی، جایزه سروانتس در سال ۱۹۹۴ و نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰. او تنها فرزند خانوادهاش بود، والدینش تنها پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. ۱۰ سال اول زندگیش را در بولیوی همراه مادرش گذراند. پس از آن پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال ۱۹۴۶ به سرزمینش بازگشت. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهش با نام «سر دستهها» در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. او در آغاز گرایشهای چپ داشت، اما به تدریج به سوی لیبرالیسم گرایش پیدا کرده و از منتقدان جریان انقلابی آمریکای لاتین به رهبری فیدل کاسترو شد. بخشی از این انتقادهای او متوجه گابریل گارسیا مارکز، دوست سابقش بوده است. یوسا، مارکز را به سبب پشتیبانی از فیدل کاسترو، به چشمپوشی از حقیقت متهم کرده بود. آثار یوسا، تصویری از دوران معاصر کشور پرو و تعامل مردم پرو با رویدادهای این کشور و جهان را به نمایش میگذارد. بارگاس یوسا، به مانند بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، زندگی سیاسی پرشوری داشته است ماریو بارگاس یوسا که اکنون در دهه نهم زندگی خود هنوز کنشگری فعال و پویا است و در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، لاتینتباران را برای رای دادن علیه ترامپ فراخواند. او هماکنون به دعوت دانشگاه پرینستون به عنوان استاد مهمان در این دانشگاه به تدریس مشغول است. بخشی از کتاب روزگار سخت دکتر بوررو لاماس بسیار کند، گویا باید بهزور کلمات را از دهانش بیرون میکشیدی، گفت: «افرن، باید سؤالی رو بهم جواب بدی. ما با هم میرفتیم دبیرستان حضرت مریم و بهرغم دیدگاههای مزخرف سیاسیت، تو رو از بهترین دوستانم میدونم. امیدوارم به حرمت همین دوستی طولانی، بهم دروغ نگی. تو بودی که دخترمو باردار کردی؟» دید که رنگ صورت دکتر افرن گارسیا آردیلس مثل گچ سفید شد. پیش از پاسخ گفتن چند بار دهان خود را باز و بسته کرد. سرانجام با لکنت زبان و دستانی لرزان گفت: «آرتورو، نمیدونستم حامله شده. بله، من بودم. بدترین کاریه که تا حالا کردهم. به خدا قسم که هرگز دست از سرزنش خودم برنمیدارم.» «مردک پستفطرت، اومده بودم بکشمت اما اونقدر چندشآوری که نمیتونم.» و زد زیر گریه، با هقهقی که سروسینهاش را میلرزاند و اشکی که صورتش را خیس میکرد. تقریباً یک ساعت باهم بودند و زمان خداحافظی نه باهم دست دادند و نه به رسم مألوف، به پشت هم ضربه زدند. دکتر بوررو لاماس بهمحض اینکه رسید خانه مستقیم رفت به اتاقخواب دخترش که از روز غش کردنش در مراسم در آن زندانی شده بود. پدر بیآنکه بنشیند ـ عادت داشت ایستاده حرف بزند ـ از کنار در و با لحنی که انتظار شنیدنِ پاسخی از آن برنمیآمد با او صحبت کرد: «با افرن حرف زدم و به توافق رسیدیم. باهات ازدواج میکنه تا بچهت مثل تولههایی که سگها گوشه خیابون پس میندازن بهدنیا نیاد و برای خودش اسم خانوادگی داشته باشه. مراسم ازدواج توی مزرعهٔ کوچیک چیچیکاستِنانگو برگزار میشه. با پدر روحانی اویوآ صحبت میکنم که خطبه عقد رو بخونه. خبری از مهمون نیست. از طریق روزنامه مطلع میشن و هدایاشون رو براتون ارسال میکنن. تا اون موقع تظاهر میکنیم خانوادهای متحدیم. بعد از ازدواج با افرن، دیگه تو رو نخواهم دید، بهت فکر نخواهم کرد و بهدنبال راهی خواهم بود تا از ارث محرومت کنم. تا اون موقع، بدون اینکه پاتو از خونه بیرون بذاری توی این اتاق زندانی خواهی بود.» ازدواج همانطوری که گفت انجام شد. ازدواج ناگهانی دکتر افرن گارسیا آردیلس با دختری پانزدهساله، بیست و هشت سال کوچکتر از خودش، به نقل محافل و شایعات تبدیل شد و شهر گواتمالا را در بهت و حیرت فروبرد. همه میدانستند علت ازدواج مارتیتا بوررو پارا این است که پزشک او را باردار کرده، چیزی که درباره آن مرد، با عقایدی چنان انقلابی، عجیب نبود. تمام مردم دلشان برای دکتر بوررو لاماس میسوخت، مردی که از آن پس کسی لبخندش، حضورش در جشنها و ورقبازیاش را ندید. مراسم ازدواج در مزرعه کوچک و دورافتاده پدر عروس در خارج از چیچیکاستِنانگو برگزار شد، مکانی که در آن قهوه کشت میشد. پدر عروس یکی از شاهدان بود و دیگر شاهدان نیز تعدادی از کارگران مزرعه بودند و ازآنجاکه سوادی نداشتند، دربرابر دریافت چند کِتزال، با کشیدن چند خط امضا کردند. حتی جام شرابی هم برای نوشیدن به سلامتی زوج جوان در کار نبود. زن و شوهر به شهر گواتمالا بازگشتند و مستقیم به خانه افرن و مادرش رفتند. تمامی خانوادههای ثروتمند میدانستند که دکتر بوررو به عهد خود وفادار خواهد ماند و دیگر دختر خود را ملاقات نخواهد کرد. مارتیتا در نیمه دوم ۱۹۵۰ میلادی، وقتی هفتماهه باردار بود، پسری بهدنیا آورد.
چند جایی که غلط املایی داشت و چسبیدن کلمات بهم.
تنها ایراد ترجمه که من دیدم سن و سال افرن کسی که به میس گواتمالا تجاوز کرد چجوریاست که سن میس گواتمالا ۱۵ سال موقع تجاوز و بچهی که به دنیا میاره. بعد اختلاف سن افرن و میس گواتمالا ۲۸ ساله اما موقعی که توی یک جایی که پدر میس گواتمالا در حال مرگ میخواد افرن ببخشه. میگه ۷۰ ساله شدیم. این میشه تناقض در صورتی که اون بچه که به دنیا اومده ۱۱ سالشه یعنی بخوای ۲۸ +۱۵ و بعد حاصلش به علاوه ۱۱ کنی بازم ۷۰ سال نمیشه و این اشتباه مترجم به نظر من.