سیلنوس از غار بیرون میآید. او پیرمردی با هیکلی خمیده است و شنکشی آهنین در دست دارد. تمامی ساتیرها پوست گوسفند پوشیدهاند و دم و قضیب چرمی سرخرنگی دارند (که در حضور سیلنوس آویزان است، اما در حضور پسرانش نعوظکرده میماند) و نیز دو شاخ کوچک بر پیشانی دارند.