ماه سیمگون که از آن سوی تپهها آرام آرام بالا میآمد، با نور طلایی رنگ خود حجاب مِه را از روی چمنزارها میدرید. از میان بوتههای خار جادهای مارپیچی و شیبدار که از میان تپهها، میگذشت در مهتاب بهشکل ماری زرد رنگ نمایان بود. در دهکده کوچک سایه مردی که در تاریکی شب با شتاب از روی پل میگذشت بهچشم میآمد. سایه در زیر چنارهایی که سایههای سیاه آنها نیز برروی خانهها گسترده شده بود پاورچین پاورچین حرکت کرده تا خود را بهسربالایی کنار ده رساند. از طرز حرکت سایه مشخص بود که در اصل یک روستایی در حرکت است. [سایه قبل از هرقدم عصای خیزران و کلفتش را با خشونت بهزمین میکوفت و با این حالت در حدود سه کیلومتر راه پیمود تا بهدیواری از سنگهای بزرگ رسید که توسط خزهها پوشیده شده بودند. و روی آنها نیز لایهای از شاخههای جوان درخت آلش ریخته بود.] نمای ظاهری دیوار مانند قلعهای کوچک بهنظر میآید که جاده باریک از یک سو و چمنزار بزرگ از سوی دیگر آن را احاطه کرده است. در میان دیوار دروازهای با دو ستون سنگی برپا شده بود و بهخیابانی راه داشت که در انتهای آن خانهای سفید رنگ بنا شده بود که تنها اثر آبادی در آن نواحی ـ در زیر درختان انبوه ـ بهچشم میخورد.