این کتاب در واقع خاطرات روزانهی نویسنده طی یک سال است؛ خاطرات یک کتابفروش به زبان طنز نوشته شده و خواندن آن برای هر کسی میتواند جالب باشد.
شان بایتل در ویگتون، فروشگاه کتابی را اداره میکند که بزرگترین فروشگاه کتاب دستدوم اسکاتلند است. از نظر او، مشتریِ رؤیایی مجموعهداری است که دویست پوند کتابشعر مصور میخرد؛ مشتری خوب کسی است که حتی اگر یک کتاب بخرد، سرِ قیمتش چکوچانهای نمیزند. مشتری بد چیزی نمیخرد یا بدون اینکه خجالت بکشد، قیمتهای کتابفروشی را با قیمتهای آمازون مقایسه میکند، و مشتریهایی هم هستند که اصلاً مشتری نیستند، مثل آنهایی که منتظرند تا داروخانهی سر خیابان نسخهشان را آماده کند.
«یکی از سرگرمکنندهترین کتابخاطراتی که خواندهام.»
ـ دوایت گارنر، نیویورکتایمز
«در نگاه اول شاید سخنان طنزآمیز این راویِ نهچندان خوشخلق روایت نوعی زندگی باشد که همهی شهرنشینان آرزویش را دارند، یعنی زندگیکردن بیرون از شهرهای بزرگ؛ اما زیر پوست طنز هوشمندانهاش، درست مثل بهترین طنزهای دنیا، خشمی آرام میجوشد.»
ـ لوسی شولتز، گاردین
کتاب بدی نیست ، برای کسایی که دوستدار کتاب و شغل کتاب فروشی هست جالب به نظر میرسه . اما کاش بیشتر با شخصیت کتاب فروشه آشنامون میکردن . اینکه همش توی کتاب فروشی هست و همش از اطرافیانش میگه یکمم از خودش صحبت میکرد کتاب جالب تری میشد .
3
بیشتر به گزارش شباهت داشت به نوشته ای خالی از احساسات درونی نویسنده و تنها ابراز مشاهدات و کمی هم رفتار انسان ها
البته خواندنش برای آشنا شدن با دنیای یک کتابفروش و برخورو انسان و جهان الکترونیک خالی از لطف نیست
5
من نسخه ی چاپی کتاب رو خوندم و به نظرم کتاب جالب و قشنگی بود♡