در این کتاب استدلال خواهیم کرد که در کانون نظریات هر یک از این متفکران، نظریۀ سوژﮤ انقلابی مارکس همچنان حضور دارد و با اینحال نظریۀ هریک از آنها به شیوﮤ خاص خود بهتدریج از مارکس دور شده و به قلمروی وارد شده است که شاید بهتر باشد آن را پسامارکسیسم بنامیم. ابتدا هر یک از این متفکران را معرفی میکنیم، سپس دلیل برگزیدن این آثار برای مطالعۀ حاضر را بیان میکنیم؛ به این واسطه پیشاپیش استدلال محوری کتاب هم روشن میشود.