«بیگانه» یک اثر کلاسیک است. یک اثر منظم و آراسته است. اثری است که در موضوع بیهودگی و پوچی و نیز به ضد آن ساخته شده است. آیا همه آنچه را که نویسنده از ساختن چنین داستانی می خواسته همینها بوده است؟ من نمیدانم. ولی این عقیده خوانندهای است مثل من که ابراز میدارم. اما این اثر خشک و خالص را که در زیر ظاهری درهم ریخته و نامنظم مخفی شده است، این اثری را که وقتی کلید فهمش را در دست داشته باشیم این قدر کم پوشیده میماند، این اثر را چطور باید طبقه بندی کرد؟ من نمیتوانم آن را یک حکایت بدانم. چون حکایت در همان زمانی که نقل می شود و طبق آن، بوجود میآید و نوشته میشود. و در آن اصل علیت جانشین جریان تاریخی قضایا میگردد. آقای کامو آن را «داستان» نامیده است. با این همه داستانی است که ظرف زمان مداومی اتفاق میافتد و وظیفهای دارد و حضور زمان در آن غیر قابل برگشت بودن زمان را نشان میدهد. خالی از شک و تردید نیست اگر من چنین نامی را به این توالی لحظههای حاضر. .. میدهم، شاید هم این داستان هم چون «صادق» و یا «کاندید» (آثارولتر) قصههای اخلاقی کوتاهی است با کنایههائی انتقاد کننده و تو دار و با کوچک ابدالهائی مسخره (مثل نگهبان، قاضی، بازپرس دادستان و دیگران. ..) و به این طریق با وجود سهم اگزیستانسیالیستهای آلمان و داستان نویسان امریکائی در آن، از لحاظ اساس کار این کتاب، داستانی شبیه به قصه «ولتر» باقی میماند .