پادشاهی بود که سه پسر داشت و سرزمینی که هیچ دخترکی در آن نمیرویید.
سالهای سال بود که هیچ دخترکی، صبحِ سفیدِ بهار، پابرهنه، روی علفهای خیس ندویده بود.
سالهای سال بود که هیچ دخترکی، شبِ سیاهِ زمستان، برای عروسکاش لالایی نخوانده بود.
سالهای سال بود که هیچ دخترکی، غروبِ طلایی پاییز، موهایش را در باد شانه نزده بود.
و پادشاهی بود که سه پسر داشت و سرزمینِ غمگینی که هیچ دخترکی در آن نمیرویید.