قصه های من و ننه آغا (جلد دوم)، داستان های پسری بازیگوش در جوار زنی جاافتاده و دانا را میتوانید پی بگیرید و از خواندنش لذت ببرید.
داستانهایی کوتاه، لطیف و پندآموز از مادربزرگ و نوهای در یزد و البته در گذشته. گذشتهای نهچندان دور.
هر داستان از جنس زندگی ساده و بیتکلف مردم است و با درونمایههایی زیبا و متنی طناز در عینِحال که لذتبخش است حکیمانه نوشته شده است.
داستانهایی که تمام مخاطبین در همۀ گروههای سنی میتوانند مخاطب آن باشند و خواندنش همانطورکه برای کودک و نوجوان شیرین و آموزنده است برای بزرگسالان هم بسیار پربار است. خلاصه که میتوان حسابی یاد گرفت هم از «امیر» و هم از «ننهآغا»
«آن روزها دو روش برای تنبیه بود: یک روش این بود که آقا بازویمان را میچسبید و با نوک انگشتانش نقطۀ خاص و حساسی را چنان فشار میداد که انگار برقمان میگرفت. روش دیگر آن بود که با مدادی نو و تراشنخورده که همیشه نوکش از جیب کوچیکۀ کتش بیرون سرک میکشید، به انگشتانمان میزد. انگار روی استخوانها سنتور میزد تا دانشآموزش آواز بخواند!»