مردمی که زندگی سخت داشتند و هیچ وقت ازمسئولان وقت محبتی ندیده بودند. حمید هم سفره شان می شود. پای درد دل هایشان می نشیند. به حرف هایشان گوش می دهد. و هر کاری که می توانسته یا از دستش بر می آمده، برایشان انجام می دهد. سعی می کند مثل خودشان زندگی کند. با این که به خاطر مسئولیتی که داشته، می توانسته از امکانات آن جا هم استفاده کند، این کار را نمی کند. نمی خواهد فکر کنند او هم آمده چیزی ببرد و برود. بعد هم که با حکم حاج همت جانشین فرمانده سپاه می شود و کارهای بیشتری آن جا انجام می دهد.